فرصتی برای پیشرفت ، مجالی برای تشکر
سلام یسری جان ؛ بعد از بیست روز دوری و با تمام شدن جشن ازدواج دایی ات بازهم به سراغت آمده ام ، تا انتظار تلنبار شده پشت پلکهایت را با نوازش انگشتانم پاک کنم و نشان دهم کاسه دلتنگی ام خیلی وقت است که لبریز شده از خواستنت . آمده ام تا بار دیگر ثابت کنم در این روزها که گرفتارتر از همیشه هستم و مشغلات کاری ام فرصت سرخاراندن را هم از من گرفته است ، احساس پدرانه ام همچنان زنده است و هنوزم که هنوزه خاطرات زندگیم رنگ و بوی تو را دارد . در این روزهای شهریور نود و دو بر رسم ندیدنت خط بطلان کشیده ام و خوشحالم که هر لحظه کنارم هستی ، دیگر میان امشب من تا امشب تو فاصله ای نیست ، من دیگر به این دقایقی که یکی ...
نویسنده :
بابای یسری جان
20:27